شهیدان وجانبازانی که درکامیاران به عرش رسیدند
زندگینامه سردار جانباز شهید وهب اصغری راد
کامیاران نیوز:شهید وهب اصغری راد در عملیات های زیادی حضور داشت از جمله فتحالمبین، لیلة القدر،والفجر9، قادر و بدر. در بسیاری از عملیات ها مجروح می شد ولی بعد از بهبودی مختصری دوباره به جبهه برمیگشت.
به گزارش کامیاران نیوز، نهم خردادماه سال ۱۳۴۱ خانه لطفالله و سیده فاطمه اصغری راد مزین به قدوم کودکی بنام وهب شد. وهب فرزند دوم خانواده بود. او دو خواهر داشت که یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر از وی بودند. پدر وهب دامدار بود و مادرش خانهدار. در جاجرم همه به آنها احترام میگذاشتند بهخصوص به بیبی فاطمه و به او نذر میکردند. بهخاطر مشکلات زندگی و شرایط مالی آن زمان، وهب از همان دوران کودکی کار میکرد و کمکخرج خانواده بود. او کودکی بسیار سختکوش بود و با وجود جثه ظریفش، هیچگاه در برابر ناملایمات زندگی کمر خم نکرد. وقتی با کودکان هم سن و سالش بازی میکرد اغلب برنده بازی بود؛ چون او از عهده کارهای سختتری برآمده بود.
مقطع ابتدایی را در مدرسه شریعتی جاجرم به پایان رساند. تا اواسط دورهٔ متوسطه در جاجرم تحصیل نمود و دیگر ادامه تحصیل نداد. نه ماه سال را درس میخواند و سه ماه تابستان را در کوره آجرپزی کار میکرد. گویا میدانست باید خود را از همان کودکی برای کارهای مهم و مسئولیتهای خطیری آماده سازد.
فعالیتهای قبل از انقلاب
از سال ۱۳۵۵ با آنکه سنوسال زیادی نداشت همراه دوستانش اعلامیههای امام را در جاجرم پخش میکردند. همیشه تحت تعقیب ژاندارمری بودند و چند باری هم دستگیر شدند و مورد آزار و شکنجه مأموران رژیم قرار گرفتند. از آنها تعهد میگرفتند تا دست از مبارزه بردارند؛ ولی بعد از آنکه آبها از آسیاب میافتاد، آنها فعالیت خود را آغاز میکردند و دست از مبارزه خود برنمیداشتند.
بعد از انقلاب:
در سال ۱۳۵۹ وهب اصغری راد با خانم سکینه قاسمی ازدواج کرد. بعد از مدتی به بجنورد نقلمکان کردند و برای همیشه ساکن آنجا شدند. حاصل زندگی آنها پنج پسر به نامهای جواد، مجتبی، علیاصغر، روحالله و ابوالفضل بود. شهید به سربازی نرفت و در تاریخ ۹/۸/۱۳۶۰ به عضویت سپاه در آمد. در همان جا دورههای آموزشی را با موفقیت پشت سر گذاشت و خود را برای رفتن به جبهههای حق علیه باطل آماده کرد. آن زمان در کردستان غائلهای برپا شده بود و بسیاری از رزمندگان اسلام در غرب کشور محافظ مرز و خاک کشور بودند. در تارخ ۲/۷/۱۳۶۲ وهب به همراه دوستانش به سمت کردستان رهسپار شدند.
ایشان در واحد مخابرات فعالیت میکردند و در کنار فرمانده شهید "محمود کاوه " ، لحظهلحظه اخبار را مخابره میکرد. وی رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. وقتی سردار کاوه مسئولیتپذیری وی را دید او را بهعنوان فرمانده گردان بیسیم چی های لشکر ویژه شهدا برگزید.
شرکت در عملیاتها و مجروحیت
شهید وهب اصغری راد در عملیات های زیادی حضور داشت از جمله فتحالمبین، لیلة القدر، والفجر ۹، قادر و بدر. در بسیاری از عملیات ها مجروح میشد؛ ولی بعد از بهبودی مختصری دوباره به جبهه برمیگشت .
در عملیات والفجر ۹ به علت اصابت ترکش خمپاره، از ناحیهٔ کتف، ریه، شکم، پای راست و کمر مجروح گردید و در تاریخ ۲۹/۱۱/۶۴ از ناحیهٔ نخاع آسیب دید.
در مورخه ۲/۹/۶۵ در حین انجام مأموریت در بین راه سنندج و کامیاران بر اثر سانحهٔ تصادف قطع نخاع شد.
بعد از مجروحیت او را به بیمارستان فیض اصفهان اعزام کردند؛ ولی شدت آسیبدیدگی بسیار بود و منجر به این شد که وهب اصغری راد از سن ۲۴ سالگی تا آخر عمر شرافتمندانهاش روی ویلچر بنشیند.
وی ۸۰ درصد بدنش را فدای پاسداری از خاکش کرد. بعدها برای تسکین دردهایش به مرکز توانبخشی معرفی شد و روزهای زیادی از عمر شریفش را در مراکز توانبخشی و بیمارستان امام رضا (ع) مشهد گذراند. چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. در آخرین عملش ساعتها در اغما بود. بعد از آنکه به هوش آمده بود تعریف میکرد که به ملاقات دوستان شهیدش رفته بوده که همگی آنها دور امام خمینی (ره) حلقهزده بودند و آنها به او مژده شهادت را داده بودند.
زندگی بعد از مجروحیت
وهب اصغری راد بعد از مجروحیت، همچنان به زندگی در زیر سایهٔ حقتعالی ادامه داد. بسیار مهربان و سختکوش بود. حتی در کارهای بنایی به فرزندانش کمک میکرد. در سال ۱۳۷۴ با خانم زهرا کمالی ازدواج کرد. حاصل زندگی بسیار کوتاه آنها پسری به نام علی است. شهید اصغری با وجود معلولیت در کارهای خانه کمک میکرد، به خرید میرفت؛ ولی هیچگاه با آن وضعیت جسمانی ابراز خستگی نمیکرد. او توانست ادامه تحصیل دهد و دیپلمش را در رشته علومتجربی در مجتمع ایثارگران ثارالله بجنورد اخذ کند. پدری بسیار رئوف و دلسوز بود و پسرانش را به نماز اول وقت سفارش میکرد. از آنها میخواست با دیگران با مهربانی رفتار کنند.
وی در سال ۱۳۸۶ به فکر تأسیس هیئتی میافتد که در آن جانبازان همدیگر را ببینند و به مشکلات یکدیگر پی ببرند. چندین بار به تهران سفر کرد و در بجنورد به نهادهای مختلفی مراجعه کرد. به خواست خدا و تلاشهای شبانهروزی وی و چند تن از جانبازان عزیز این هیئت با نام هیئت قمر بنیهاشم (ع) تأسیس شد که در آن سهشنبهشبها دعای توسل و شبهای جمعه دعای کمیل برگزار میشود. علاوه بر رسیدگی به مشکلات جانبازان، صندوق مسکنی برای فرزندان جانبازان تهیه شد. در واقع هیئت را راهی بهسوی نسل امروزوفردا میدانست، او میخواست با جوانان همراه و همگام باشد تا جوانان امروز با دلاورمردان آن زمان آشنا شوند.
بعد از مجروحیت بارها به بیمارستان امام رضا (ع) مشهد مراجعه کرد و اغلب خود تمام مسیر را رانندگی میکرد. در بیمارستان اگر زمان داروها دیر میشد به پرستاران و پزشکان شکایت نمیکرد؛ بلکه با وجود دردی که داشت صبوری میکرد. هرگاه سفر میرفتند خود یکتنه تمام مسیر را رانندگی میکرد.
شهید لحظهای از فعالیت و کمک به خلقالله بخصوص خانواده شهدا و جانبازان دریغ نمیورزید. برای رسیدگی به مشکلات جامعه هدف در شهرداری، ایشان به سمت شهردار افتخاری نائل شدند. خانوادههای محترم ایثارگران که بارهاوبارها بری رفع مشکلات مسکن و ساختوساز به شهرداری مراجعه کرده بودند، با رجوع به دفتر ایشان مشکل خود را حل شده میدانستند. چون شهید وهب اصغری باوجودآنکه روی ویلچر بودند تمام سعی و تلاش خود را برای پیگیری و حل مشکلات آنها مینمودند.
با آن وضعیت جسمانی لحظهای دست از فعالیت برنمیداشت، اهل ورزش بود و در مسابقات ویلچررانی شرکت میکرد و مقام میآورد.
نحوه شهادت
باوجودآنکه شهید وهب اصغری راد فردی بسیار محکم و قوی در برابر مشکلات بود؛ ولی ترکشهای رژیم بعثی هر روز وی را ضعیفتر میکردند. اواسط مهر ۱۳۸۷ با درد شدیدی که در ناحیه شکم احساس میکرد به بیمارستان امام رضا (ع) اعزام شد. از چسبندگی روده رنج میبرد، او را عمل کردند، بعد از بیست روز دوباره مورد عمل قرار گرفت و ساعتها در کما بود. با وجود زحمات بیشمار پزشکان و پرستاران ایشان بهبود نیافتند و در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۸۷ در مشهد و در بیمارستان امام رضا (ع) جان را به جانآفرین تسلیم کردند و به فیض شهادت نائل شد.