برای مادرت اشک بریز که مادرمن نیز چون اوقربانی جنایات ضدانقلاب گردید
مجتبی باجلانی کامیارانی
فرزندعزیزم من نیز برایت اشک ریختم وچون تو غصه خوردم چون من نیز مادرم به نوعی قربانی زیاده خواهی جنگ طلبان بود.
یک روز عناصر ضدانقلاب شهرمن کامیاران را مورد حمله خمپاره ای وتیربارهای سنگین قراردادند در همین حین یکی از همین گلوله های مدافعان دروغین خلق کرد به دست مادرم اصابت نمود وزخمی گردید.
چندی نپائید که خبر اسارت فرزند ارشدش که سرباز بود در شهر پیچید آن زمان من زیاد بزرگ نبودم مادرم دو عدد تخم مرغ آب پز نمود وبا دو قرص نان برکمرش بست وبه همراه برادرش ومن عازم قصرشیرین شدیم چون برادرم به علت اینکه ریاضی خوانده بود در جنگ مسئول آتشبار بود وهنوز آتشبار چهارم را در ذهن دارم که برادرم فرمانده آن بود تمامی قصر شیرین را گردیدیم اما اثری از برادر نیافتیم وهیچکدام به غذا خوردن فکر نکردیم وهمان مختصر نان وغذا را به کامیاران بازگردانیدیم.
از خوش حادثه بعد از مدتی مشخص شد طرفی که خبر داده در نام خانوادگی دچار اشتباه شده وفکر کرده بود که برادر من بوده است.
زمان درحال گذر بود که من برای اولین بار با هزار بدبختی(به علت صغرسن)عازم جبهه شدم آن هم کجا شلمچه که برای خودش نینوائی بود وهمین باعث گردید تا عملیات کربلای 4و5حدود 8بار به جبهه بروم.
برای آخرین بار که عازم جبهه شدم برمن تکلیف نمودند که باید این بار به هزار قله بروی ودر آموزش تعدادی از رزمندگان به همراه برادر بسیجی ام حیدر علیمرادی کمک کار گروه آموزش باشیم چون برای اولین بار شهرستان کامیاران موفق شده بود یک خط 5کیلومتری در مصاف با صدامیان کافر را برعهده گیرد واین افتخار کمی نبود.
به همین خاطر وبعد از اتمام آموزش عزیزان، 2روز مرخصی گرفتم که فرماندهان را قانع نمایم اجازه دهند به جنوب بروم چون تمام روح وروانم در شلمچه بود در مجنون بود ودر کوشک،راهی شهرستان مریوان شدم که در کمین ضدانقلاب افتادیم 4نفر بودیم یکی از برادرانم شهید شد وبرادر دیگرم مجروح شده بود که تقریبا تشخیص این بود که اون نیز شهید شده است ومن وبرادر دیگرم از مشهد مقدس در حالی که شدیدا زخمی شده بودیم به اسارت ضد انقلاب درآمدیم.
چون پیشینه ضدانقلاب را می دانستم خود را آماده شهادت نمودم اما بعد از 10ساعت پیاده روی با تنی زخمی ما را به پنجوین بردند ودر مقابل مبلغی ناچیز به عراقی ها فروختند ودرآنجا دو مطلب برایم مسئله بود.
یکی ضدانقلاب از خدا بی خبر مدعی دفاع از خلق کرد بود اما فرزندان کرد را به اسارت گرفته به عراقی ها می فروشند که بسیار برایم دردناک آمد.
دوم اینکه به یاد مادری افتادم که خود شاهد شایعه ی اسارت فرزند بزرگش بوده ام وحال برای من چه حالی خواهد داشت من که عصای دستش بودم تا به جبهه می رفتم وبرمی گشتم روزهایش روزه بود وشب هایش دست به دعا که چه وقت فرزندش برخواهد گشت حال اسارت مرا چگونه تاب خواهد آورد؟
از قضا ما را به اردوگاهی بردند که مخفی بود واز صلیب سرخ خبری نبود واین درد مادران را بسیار بیشتر می نمود که یاد داستان حضرت یعقوب نبی علیه السلام افتادم که در هجر فرزند چه ها که نکشید؟
آری فرزند عزیزم بر تمثال مادرت بوسه بزن که دردهای انباشته شده در سینه ات را می دانم ومادرمن نیز به خاطر همین فشارهای روحی وروانی وگلوله خوردن بود که دار دنیا را ترک وبه سرای باقی شتافت.
خوشا به سعادت چنین مادرانی جایگاه شان قطعا زیباست چون آنان یاوران دین خدا بودند اما مرگ آنان برای تو ومن وامثال من وتو بسیار سخت است وباید غصه خورد تا روزی که به آنان خواهیم پیوست.
فرزندم جانم بفدایت، بر تمثال مادر بوسه زن وگریه کن واشک بریز که این حق توست در چنین سنی یتیم شدن بسیار دردناک است وباید گفت مرگ بر جنگ طلبانی که از بشریت هیچ نمی دانند مرگ بر بی شرمانی که مادرت را شهید کردند مرگ بر صهیونیست های جنایتکاری که که مادران فلسطینی را شهید وهزاران کودک چون تو را یتیم کردند.
فرزند عزیزم اما بدان که خدا در کمینگاه است وانتقام سختی را از قاتلان مادران مان خواهد گرفت همانگونه که از صدامیان گرفت وبسیاری از آنان برگردن شان طناب مکافات انداختند وبسیار ننگین جان دادند وچه انتقامی از آن بالاتر اما بدان که این بار طناب برای صهیونیست ها توسط خدای منان آماده شده،دیری نخواهد پائید که انتقام خون مادرت گرفته خواهد شد.
از این راه دور دیدگان اشکبارت را می بوسم وبه تو درود می فرستم برای مادر شهیدت فاتحه نثار نموده همنشینی با بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عاجزانه استدعا دارم وصبری جمیل از درگاه حضرت رحمن خاضعانه استدعا دارم
والسلام علیک یا ولدی یابن فلسطین المظلومه