سیمای هنر مقاومت اخبار کامیاران:جلوی آینه که نگاهش به موهای سفید روی شقیقهاش میافتد، بیاختیار آرام زمزمه میکند: «دارد زمان آمدنت دیر میشود... دارد جوان سینهزنت پیر میشود»...
خیره میشود به عکس و در یک لحظه پرتاب میشود به ۲۰ و اندی سال قبل؛ سال سوم دبیرستان، راهروی مدرسه، در جمع همکلاسیهایی که دور معلم جوان حلقه زده بودند.
آقا معلم انگار که بخواهد یک ماموریت بزرگ را به انجام برساند، با صدایی که گاه میلرزید، گفت: «بچهها! آیتالله بهجت گفتن دعاهای عهدتون رو تجدید کنید چون این زمان، بیش از هر وقت دیگری به ظهور نزدیک شدیم...»
با صدای کاروان شادی مسجد محله که با نوای «سربازات آمادهن، بیا ببین که پای عهدشون وایسادن...» از پنجره سرک میکشد تا توی اتاق، رشته افکارش پاره میشود.
جلوی آینه میایستد و تا نگاهش به موهای سفید روی شقیقهاش میافتد، بیاختیار آرام زمزمه میکند: «دارد زمان آمدنت دیر میشود... دارد جوان سینهزنت پیر میشود»...
فارس
دارد زمان آمدنت دیر می شود // آدینه ی فراق
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
وحید قاسمی
شمیم یار