​ شهدایی که ازکامیاران عازم عرش شدند ؛

پایگاه نحلیلی خبری اخبار کامیاران

​ شهدایی که ازکامیاران عازم عرش شدند ؛

۴۰ بازديد

شهدایی که ازکامیاران عازم عرش شدند ؛

خوابی که شهادت داود را خبر داد

اخبارکامیاران:در زندگی‌نامه شهید می‌خوانید: شبی خواب وحشتناکی دیدم و گفتند که داود تیر به سینه‌اش خورده است و آن روز این خواب به من فهماند که داود شهید شده است.

به گزارش واحدخبراخبارکامیاران،نقل از پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» شهید داود حاجی حیدری سال ۱۳۴۳ در قم متولد شد. شهید داود با مجاهدت‌های فراوانی که برای دفاع از میهن اسلامی در کارنامه خود ثبت کرد، در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی کردستان در جاده کامیاران سنندج که در کمین ضدانقلاب و گروه‌های آمریکایی بوده‌اند، بر اثر اصابت گلوله به ناحیه پهلو و پا، به فیض شهادت نائل آمد. در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.

 مادر شهید اهل خمینی‌شهر اصفهان است. خیلی اهل مطالعه و درس بود؛ چون روزها سرکار می‌رفت، شبانه درس می‌خواند. تا سوم متوسطه، رشته اقتصاد خوانده بود و در منزل کتابخانه درست کرده بود و کتاب به مردم و بچه‌ها امانت می‌داد.

 به خواهر و برادر کوچک‌تر خود خیلی اهمیت می‌داد و هر شکلی داشتند پا به کار بود. پدرش ۹ سال بود که بچه‌دار نمی‌شد؛ با پای پیاده به امامزاده داود متوسل می‌شود و بعد خدا او را به پدرش داد و اسم او را داود گذاشت.

 پدر شهید در خاطراتی این‌چنین می‌گوید: هر سال مادرش تابستان به اصفهان می‌رفت و ایشان کارهای خانه را انجام می‌داد؛ غذا درست می‌کرد و صحبت‌های پدرش را گوش می‌کرد.

 روزی شهید به خانه آمد و گفت: به تهران می‌روم که سری به عمه‌ام بزنم، اما به جبهه رفته بود؛ شبی خواب وحشتناکی دیدم و گفتند که داود تیر به سینه‌اش خورده است و آن روز این خواب به من فهماند که داود شهید شده است.

 از زبان مادر شهید می‌خوانید:  برادرش که قبل از ایشان جبهه رفته بود، مکرر به اصرار می‌کرد که به جبهه برود و یک ماه برای دوره آموزش به خمینی‌شهر رفته بود؛ دوستش هم کمک او کرده بود و علاقه زیادی به جبهه داشت تا کلاس سوم متوسطه رشته اقتصاد درس خواند.

 او در همه کارها به فامیل و آشنایان خدمت می‌کرد و در محرم بچه‌ها را جمع می‌کرد و مجلس عزاداری می‌گرفت. کمک به پدرش کرد که منزل کوچکش را بفروشد و منزل بزرگ‌تری بخرد و تعمیرات را خودش انجام داد.

 خرید خانه را هم انجام می‌داد. زمانی که مدارس تعطیل بود، او به لوله‌کشی می‌رفت و درس را هم شبانه می‌خواند.

 یکی از خواهرهای شهید می‌گوید: یاد دارم روزی که خواهرش از چرخ افتاده بود، او را به بیمارستان برد و خیلی توجه می‌کرد و وقتی که چشم خواهرش انحراف داشت، خیلی پیگیر شد که چشم او را عمل کنند؛ در حال حاضر خواهرش درس خوانده و مدرک لیسانس زبان فارسی دارد و از لطف شهید است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.