زهره؛ فرشته‌ای که خاکستر ایران را به گلستان کانادا نفس بخشید

۱ بازديد
زهره؛ فرشته‌ای که خاکستر ایران را به گلستان کانادا نفس بخشید

اوزنان ودختران کامیاران را جزئی از خانواده خود،دانست وبرایشان مجاهدت نمود

نشمین نوشادی

زهره؛ فرشته‌ای که خاکستر ایران را به گلستان کانادا نفس بخشید

در میان انبوه واژگانی که این روزها بار معنایی خود را از دست داده‌اند، نام «زهره رسولی» همچون ستاره‌ای در اوج آسمان خدمت، می‌درخشد. او نه فقط یک پزشک متخصص زنان و زایمان، بلکه نمادی است از تبلور ایثار، مادرانگی در اوج خطر، و تعهد عمیقی که ریشه در خاک این سرزمین دارد.

زهره، در آستانه فتح قله‌ای علمی در تخصص پریناتولوژی (طب مادر و جنین)، در حالی مورد هجوم ناجوانمردانه قرار گرفت که تمام هستی‌اش در دو محور نجات جان مادران و مراقبت از فرزندانش خلاصه شده بود.

انتخاب ماندن، انتخابی از سر باور

در دورانی که مسیرهای هموار مهاجرت و رفاه مادی برای نخبگان ما وسوسه‌انگیز است، زهره رسولی با صدایی لرزان اما ایمانی استوار اعلام کرد: من خاکستر ایران را به گلستان کانادا ترجیح می‌دهم. این یک شعار نبود؛ انتخاب بود. انتخابی که نه از سر تعصب، بلکه از عمق باور به سهم خود در رنج مردم این دیار نشأت می‌گرفت. او می‌توانست در امن‌ترین مکان‌ها بدرخشد، اما ترجیح داد در خط مقدم خدمت بماند.

در روستای دزلی مریوان، بیمارستان سینای کامیاران در هیاهوی مطب و در دل بحران کرونا

این پزشک جوان که در دوران طرح و تعهد خدمتش در درمانگاه دزلی سروآباد و بیمارستان سینای کامیاران به مردم کردستان خدمت کرد،در حمله رژیم صهیونیستی به منزلش به همراه خانواده‌اش به شهادت رسید.

زنان کامیاران ودزلی هیچگاه خاطرات آن شیرزن را فراموش نمی کنند ونمی توانند فراموش نمایند،او به همان اندازه که به مادرش عشق می ورزید زنان کردستانی را هم دوست داشت ودرجهادی مقدس به آنان یاری رساند،او زنان و دختران کامیاران را جزئی از خانواده خود،دانست وبرایشان مجاهدت ها نمود.

مادرش از او می‌گوید؛ پزشکی که با وجود مشغله فراوان برای ارتقای تخصص، از کمک به بیماران نیازمند دریغ نمی‌کرد، دارو می‌خرید و تا پای جان، نگران حال بیمارانش بود.

راستی ما تا چه حد نگران شهادت فرزند نوباوه اش  شدیم که تنها2ماه از معصومیتش را گذرانده بود؟همان نوزادی که کوچکترین شهید جنگ تحمیلی 12 روزه نام گرفت.

مادر در آخرین لحظه

هجوم موشک، صحنه‌ای را رقم زد که کلمات از توصیفش عاجزند. در میان آتش و دود، آنجا که هر انسانی تنها برای بقای خود می‌کوشد، صدای مادرانه زهره بلند می‌شود: بچه‌ام گرسنه است، او را بیاورید تا شیر بدهم. این جمله، مرز میان وظیفه حرفه‌ای و غریزه مادری را در هم شکست و او را به درجه‌ای از ایثار رساند که تنها شهدا لایق آنند.

او رفت، اما نه پیش از آنکه به پسر دو ماهه‌اش، رایان، شیر دهد؛ و نه پیش از آنکه بپرسد عمل جراحی فردایش کنسل شده تا بیمارانش منتظر نمانند. او با عشق به مردم، جان داد، و پسر کوچکش، رایان دوماهه، در آغوش مادر، کوچکترین شهید آن فاجعه شد.

میراثی برای زنان رسالت‌مدار

شهیده زهره رسولی، نمونه‌ای از بانوی مسلمان ایرانی است که در مسیر رسالت خود، سنگ تمام گذاشت. او معلمی بود که شاگردانش در علم درخشیدند، داوطلبی بود که در سیل و زلزله، اولین نفری بود که بار سفر بست و مادری بود که جان خود را فدای امنیت و سلامت خانواده کرد.

یاد زهره، نه با عنوان تخصصی او، بلکه با گرمای دست‌هایی که شفا می‌بخشید و قلبی که برای مردم می‌تپید، زنده خواهد ماند. او به ما آموخت که بزرگترین جایگاه برای یک زن، ایستادن تا آخرین نفس در کنار مردم خویش است؛ حتی اگر تاوانش، تبدیل شدن به گوهری گرانبها در دل خاک ایران باشد

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.